سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حیا کن ، چت روم رو رها کن!!!

وجود دارند ، مردان و زنانی که در ظاهر با حیا هستن غافل از اینکه این حیا ، حیای احساسی است و نه حیای عقلانی و عوامل زیادی باعث از بین بردن این نوع حیا (حیای احساسی) ، گاهی مقطعی و گاهی دائمی میشوند. چون این حیا از روی عقل نیست و پشتوانه فکری ندارد...

 

من مواعظ النبی صلى الله علیه و آله و سلّم:

"الحیاءُ حیاءان، حیاءُ عقلٍ و حیاء حُمْقٍ، و حیاء العقل العلم و حیاءُ الحُمقِ الجهل."

(تحف العقول، ص 45)

از توصیه های حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله:

حیاء و شرم دو قسم است: حیاء عقل(عاقلانه) و حیاء جهل(جاهلانه).

حیاء عاقلانه از دانش و علم است و حیاء جاهلانه از نادان


بنظر من یکی از وسایلی که باعث از بین رفتن حیا در بین کسانیکه حیای احساسی دارند و متاسفانه براحتی حاضر به پذیرش آن نیستند ، چت کردن است! و باید بارها و بارها تاسف خورد که این بیماری در بین مذهبی ها بیشتر است... چون حیا (احساسی) به اون ها اجازه نمیده بصورت مستقیم ، اقدام به ایجاد ارتباط کلامی با جنس مخالف بکنن ، محیط یاهو مسنجر یا چت ، میتونه محیط عالی برای این نوع ارتباط ها باشه.


در این نوع محیط ها که ارتباط بصورت نوشتاری است ، حیای احساسی کنار گذاشته میشود غافل از اینکه این ارتباط نوشتاری میتواند به مراتب خطرناکتر از ارتباط گفتاری باشد. چون معمولا حیا در ارتباط گفتاری بسیار بیشتر از ارتباط نوشتاری چت ، رعایت میشود.
متاسفانه احساس و نه تعقل ، مانع پذیرش این واقعیت در بین دختران و پسران ما میشود.
یکی از دوستان تعریف میکرد که یکی از دختران مجموعه های مذهبی خواهان ارتباط از طریق یاهو مسنجر بوده که با مخالفت و تذکر دوستمان مواجه شده بود... دوست من در پاسخ درخواست اون دختر گفته بود: اگر صحبتی یا سوالی دارین الان بیاین به فلان پارک(!!!) و سوال یا صحبت خود رو مطرح کنید...
اون دختره هم مخالفت کرده بود (در واقع حیا به اون چنین اجازه ای نداده بود)...
بعد اون پسره به اون همین تذکرات رو داد که حیا همجا خوب هست نه بعضی جاها... این ارتباط با چت در واقع حیا رو یواش یواش از بین میبره و.....
ولی متاسفانه خیلی ها حاضر به پذیرش این واقعیت نیستند...

پیامبر بزرگ اسلام می فرماید :

« یکی از سخنان پیامبران پیشین که به مردم رسیده ، این است : وقتی شرم و حیا نکردی ، هر کاری که می خواهی بکن»


محله مهد قولک

سال 86 هم با همه بدی ها ، زشتی ها و خوبی ها گذشت...
یادم میاد اون موقع که مدرسه میرفتیم ، عشقمون تعطیلات نوروز بود و همیشه منتظر تعطیل شدن مدارس تا 20 فروردین بودیم!...
البته اگه تعطیلش هم نمیکردن ، ما خودمون این کار رو میکردیم!
همش اینور اونور میرفتیم ، عیدی های توپ میگرفتیم... بیشترین عیدی هام رو توی اصفهان میگرفتم... البته تعجب نکنید... از اصفهانی ها نمیگرفتم... از آبادانی ها توی اصفهان...
نزدیک 13 فروردین که میشدیم ، انگار تسونامی اومده و یه غم بزرگی روی دلمون مینشست... دیگه باید یواش یواش ، بازی رو کنار میذاشتیم و میرفتیم پیک نوروزی رو توی یه روز حل میکردیم!...
یادش بخیر... عجب روزگاری داشتیم....
ولی الان چی؟ باید به زور توی خونه نگهمون دارن... از یکم فروردین روز شماری میکنیم تا این تعطیلات لعنتی تموم بشه و بریم سر کارمون... کجاست اون صفای خانواده ها؟؟؟ کی دیگه حوصله عید دیدنی داره؟؟؟ پدر بزرگ و مادر بزرگ ها کجا هستن؟؟؟ همین چندتا عید دیدنی ها هم ، بدجوری حال آدم رو میگیره... همگی رنگ بیرنگی گرفتن... دیگه کو پسر خاله و پسر عمه و پسر دایی تا بریم خونشون ، آتیش بسوزونیم!!! همگی برای خودشون کسی شدن... بچه تر ها هم ، هم بازیشون شده کامپیوتر...
توجه کردین الان مدت هاست صدای بچه ها از کوچه نمیاد؟؟؟ اون موقع ها به محله ما میگفتن محله مهد قولک ها!!! عصر که میشد 20 – 30 تا بچه ، از کوچیک تا بزرگ میرختن تو کوچه... پسرا فوتبال ، دخترا هم خاله بازی... هر روز پیرتر های محله ، میومدن خونه یکی از ماها ، به بابامون شکایت میکردن... چرا اینقدر بچه هاتون سر و صدا میکنن؟؟؟


الان من نمیدونم همسایه (!!!) روبرویی و بغلی ، اصلا زن دارن که بچه داشته باشن؟؟؟!!!
کوچه ، خلوت... دلم تنگ شده برای اون همه سر و صدا...

عاقبت پیشرفت و تکنولوژی و زندگی ماشینی همینه دیگه...
حالا مردونه ، این زندگی رو بیشتر دوست دارین یا زندگی 10 – 15 سال قبل رو؟؟؟


هندونه

- پسرو داشت به دخترو متلک میگفت.... بابا ، بابا ، میشنوی؟
- آره بابایی ، بوگو...
- بعد من همیجوری بهش زُل زده بودم... بابا میشنوی؟
- آره باباجون ، بوگو...
- بعد ، بعد ، اِ اِ اِ اِ ، چی میگفتم؟!!!... ها... بعد به من گفت چیزی میخوی؟ منم گفتم مگه تو فضولی؟! به تو چه؟!
- خوب کردی بابا... میخواستی یه دِنگیش هم بزنی!!! (دِنگ به معنای پیشانی بر پیشانی کسی کوفتن!!!)
- نمیشد بابا... آخه خیلی بزرگتر از من بود............

نظرسنجی(!!!): بنظر شما این گفتگو های مربوط به یه خانواده پولدار بی غم و درد بوده؟
1) بلی
2) خیر

اونهایی که گفتن بلی ، باید به شما آفرین گفت... چون تلاش خودتون رو برای پاسخ درست دادن کردین ولی اشتباه حدس زدین!!!
مکالمات رد و بدل شده بالا بین یک پدر و پسر بسیار فقیر رخ داده که خودم نظاره گر اون بودم...
یه جور آرامش عجیبی توی این گفتمان حاکم بود... انگار نه انگار که شاید اونها محتاج نان شب هستن...
بنظر من آرامش واقعی وقتی پیدا میشه که خودت رو کامل از این دنیای مادی ، آزاد کنی...

یادم میاد که یکی از مدیران کشور که قبل از انقلاب ، تاکسیران بوده تعریف میکرد که بهترین غذایی که تا بحال خوردم ، هندونه بوده!!! اون وقت ها مسافری سوار تاکسی ام شد و هندونه دستش بود... خیلی دلم هندونه میخواست ولی پول نداشتم ، اون روز تا ظهر مسافرکشی کردم و بعد با تمام اون پول رفتم یه هندونه بزرگ خریدم و نشستم تا پوستش خوردم!!!
هیچ چیز به لذت و شیرینی اون هندونه نبوده و نیست و نخواهد بود!

 


مسلمونا...

بسم رب الشهدا و الصدیقین
بمناسبت فرارسیدن محرم الحرام: احکام ذبح:
1) مسلمونا... قربونی باید 6 ماهش تموم شده باشه...
2) مسلمونا... قربونی رو تشنه ذبح نکنید...
3) مسلمونا... قربونی رو جلوی بچه هاش ذبح نکنید...
4) مسلمونا... قربونی رو سریع خلاص کنید...
5) مسلمونا... قربونی رو راحت ذبح کنید...
و بمناسبت پایان دهه اول محرم الحرام:
فقط... وای از دل زینب...
و یک سوال:
چرا فقط دهه اول رو عزاداری میکنیم؟ مگه اصل عزا ، بعد از دهه نیست؟


حیا کن ، چت روم رو رها کن!!!

وجود دارند ، مردان و زنانی که در ظاهر با حیا هستن غافل از اینکه این حیا ، حیای احساسی است و نه حیای عقلانی و عوامل زیادی باعث از بین بردن این نوع حیا (حیای احساسی) ، گاهی مقطعی و گاهی دائمی میشوند. چون این حیا از روی عقل نیست و پشتوانه فکری ندارد...

 

من مواعظ النبی صلى الله علیه و آله و سلّم:

"الحیاءُ حیاءان، حیاءُ عقلٍ و حیاء حُمْقٍ، و حیاء العقل العلم و حیاءُ الحُمقِ الجهل."

(تحف العقول، ص 45)

از توصیه های حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله:

حیاء و شرم دو قسم است: حیاء عقل(عاقلانه) و حیاء جهل(جاهلانه).

حیاء عاقلانه از دانش و علم است و حیاء جاهلانه از نادان


بنظر من یکی از وسایلی که باعث از بین رفتن حیا در بین کسانیکه حیای احساسی دارند و متاسفانه براحتی حاضر به پذیرش آن نیستند ، چت کردن است! و باید بارها و بارها تاسف خورد که این بیماری در بین مذهبی ها بیشتر است... چون حیا (احساسی) به اون ها اجازه نمیده بصورت مستقیم ، اقدام به ایجاد ارتباط کلامی با جنس مخالف بکنن ، محیط یاهو مسنجر یا چت ، میتونه محیط عالی برای این نوع ارتباط ها باشه.


در این نوع محیط ها که ارتباط بصورت نوشتاری است ، حیای احساسی کنار گذاشته میشود غافل از اینکه این ارتباط نوشتاری میتواند به مراتب خطرناکتر از ارتباط گفتاری باشد. چون معمولا حیا در ارتباط گفتاری بسیار بیشتر از ارتباط نوشتاری چت ، رعایت میشود.
متاسفانه احساس و نه تعقل ، مانع پذیرش این واقعیت در بین دختران و پسران ما میشود.
یکی از دوستان تعریف میکرد که یکی از دختران مجموعه های مذهبی خواهان ارتباط از طریق یاهو مسنجر بوده که با مخالفت و تذکر دوستمان مواجه شده بود... دوست من در پاسخ درخواست اون دختر گفته بود: اگر صحبتی یا سوالی دارین الان بیاین به فلان پارک(!!!) و سوال یا صحبت خود رو مطرح کنید...
اون دختره هم مخالفت کرده بود (در واقع حیا به اون چنین اجازه ای نداده بود)...
بعد اون پسره به اون همین تذکرات رو داد که حیا همجا خوب هست نه بعضی جاها... این ارتباط با چت در واقع حیا رو یواش یواش از بین میبره و.....
ولی متاسفانه خیلی ها حاضر به پذیرش این واقعیت نیستند...

پیامبر بزرگ اسلام می فرماید :

« یکی از سخنان پیامبران پیشین که به مردم رسیده ، این است : وقتی شرم و حیا نکردی ، هر کاری که می خواهی بکن»


جنگ قدرت

جَنگ قدرت...
بعضی ها برای به قدرت رسیدن یا در قدرت ماندن میجنگند...
این چیزی هست که هزاران ساله در وجود خیلی ها بوده...
اسلام هم تاکید بسیار ویژه ای برای جلوگیری از این جور زور زدن های بیخودی کرده...
امام علی (ع): مومن واقعی بسوی قدرت نمیرود بلکه قدرت بسوی آن می آید.
امام علی (ع) بهترین کسی بود که به حرف خودش عمل کرد... او وقتی که همه چی برای بقدرت رسیدنش بعد از مرگ خلیفه سومی (لعنة الله علیه) مهیا بود ، بسوی قدرتی که حق مسلم اش بود نرفت و به درخواست بسیار زیاد مردم آن هم با شرط و شروط ، مسئولیت را پذیرفت...
اما جنگ قدرت همچنان ادامه دارد... در هر جایی ، به یک نوعی...
در بین ملل مسلمان نیز متاسفانه ، جنگ قدرت وجود دارد... حتی در بین بعضی از علمای(!!!) مسلمان(!!!)...
بعضی از این علمای مسلمان ، جنگ قدرت را به شیوه جدید و جالب دنبال میکنن... آن ها علمی بالاتر از علم افراد عادی دارند و از احادیث ، آیات و روایات به سود خود برداشت میکنند... مردم عادی هم نمی توانند جواب قانع کننده ای را بیاورند...
آن ها میتوانند با استفاده از آیات و روایات ، نماز خواندن را برای مسلمانان حرام کنند!!! و کسی هم نمیتواند بر منطق آنان پیروز شود...
اگر علمای واقعا مسلمان ما نبودند ، واقعا همچین اتفاقی می افتاد...
نمونه های زیادی وجود دارد... مگر همین سنی ها که از صراط المستقیم منحرف شده اند ، خود را مخالف اسلام میخوانند؟ اتفاقا خود را مسلمان واقعی میدانند و بقیه را منحرف! البته به این راحتی هم نیست... آنها استدلال های بسیار قوی می آورند که مردم  عادی بسیار راحت و بدون شک و شبه آن را قبول میکنند... اگر این علمای شیعه نبودند ، باور کنید که همه مسلمین منحرف میشدند...

تانک میرکاوا. به اصطلاح دژ شکست نا پذیر ارتش اسرائیل


بهائیت ، وهابیت و رژیم اسرائیل هم از دیگر نمونه ها هستند... وقتی یک جوان از ما میپرسد بهائیت چیست؟ ما میگوییم یه آدم فلون فلون شده ای بوده که اول میگفته من جاینشین امام زمان هستم ، بعد شد خود امام زمان و بعد هم پیامبر اللهی!!!
اگر این استدلال به همین راحتی بود که اینقدر طرفدار پیدا نمیکرد... آنها از منطق بسیار قوی استفاده میکنند... بسیار قوی... گاهی از مباحثه با اینجور آدم ها می ترسم!!!
همه آنها بدنبال قدرت هستند... فقط قدرت...
وظیفه ای که بعهده ما مسلمین است که از قدرت گرفتن اینها جلوگیری کنیم ، بالا بردن اطلاعات شخصی است... در هر زمینه ای...


با تمام وجود حمایتت میکنم...

اولین برخورد من با او ، به زمان ریاستش در یک سازمان جوان به نام سازمان ملی جوانان برمیگردد...
سازمانی که تحول ، جنبش ، نشاط و حرکت در آن موج میزد...
نیروی کار جوان و متعهد و با امید و با استعداد و قوی...
کسانی که به سختی میتوان جاینشین مناسب برایشان پیدا کرد...
به یک چشم به هم زدن ، همه چیز را تغییر داد...
دریافت و توزیع عادلانه اعتبارات مالی ، نشان از مدیریت قوی و عادلانه یک مدیر توانا بود...
شنید بودم که او استعفا داده... من هم منتظر روزهای سخت سازمان بودم!!!
اما رفتن او هم فرق میکرد... او از سازمان رفت اما چندین مدیر موفق را تربیت و از خود به یادگار گذاشت تا بماند خدمات او به جوانان حتی بعد از رفتنش...
به تدریس در دانشگاه چسبید! نه... او را گره زدن! دانشجویانش او را به فکرشان گره زدن...
کاش استاد دانشگاه من هم او بود...
میدیدم که دانشجویانش خیلی راحت با او بحث میکنند... او خسته از کار روزانه در دانشگاه بود ولی برای داشجویانش اهمیت میداد...
هیچکس حس نمیکرد که این سید ، خسته است... اگر میدانستند جلسات بحث روزانه را چند ساعت طول نمیدادند!... تازه این غیر از کلاس درس بود... مباحثه ، آخر روز در دفتر دکتر جریان داشت...
او از هر جهت مدیر است!... به نیروهایش ، به جوانان ، به مردم شهرش ، بیش از هرکس اهمیت میدهد...
من این را با تمام وجود ، برای اولین بار لمس کردم...
او بلند پرواز نیست... هیچگاه قول های آنچنانی به هیچکس نداد...
زمزمه های کاندید شدنش برای مجلس بر سر زبان ها افتاد ، امیدهایمان بیشتر شد...
فکر میکنم فقط او میتواند با تمام وجود و با تمام قدرت ، نماینده من در مجلس باشد...
فکر میکنم فقط او میتواند امانتدار رای من باشد... امانتدار اعتماد من باشد...
با خود تکرار میکنم...
با تمام وجود حمایتت میکنم... سید احمد رضا دستغیب...


باران!

چند دقیقه ای کنار پنجره نشستم... خیره به بیرون... روی کامپیوتر هم صدای استاد پرهیزکار رو گذاشته ام... صدای آیات خدا توی گوشم و خود آیات جلوی چشمم...
نه... قرآن نمیخوندم... بیرون رو نگاه میکردم... محو تماشای آیات خدا...
باران!
صدای قرآن و.... باران...
برام یه سوال پیش اومده... باران ، اشک آسمان خدا هست یا پاداش خدا؟
آسمان از بیچارگی ما داره گریه میکنه و دلش برای ما سوخته و داره از نعمت های خدا به ما هم میرسونه یا پاداش اعمال مردم یک شهر؟
شاید برای هرکسی یه جوریه... برای بعضی ها شادی آسمان خدا و بعضی ها هم بغض آسمان خدا...
امروز آسمان برای من ابری ابری ابری ابری ابری هست!... امروز آسمان برای من خیلی گرفته بود... بغضش ترکیده و داره اشک می باره... شاید بخاطر اینه که منم امروز خیلی دلم گرفته... اگه سر کار نبودم ، شاید منم............

"انّا صببنا الماء صبا؛ ما آب فراوانی از آسمان فرو ریختیم" و تمام نهرها و چشمه‌ها و قنات‌ها و چاه‌های آب، ذخایر آبی خود را از باران می‌گیرند. عبس، (80)، آیه 21.